آن کس که آفریده نگاهت خمار بود
در خلق و آفرینش دل بیقرار بود
لب را که میسرشت خجالت کشیده بود
سرخی صورتش همه جا آشکار بود
ابرو که میکشید مدادش شکسته بود
گیسو که میبرید هوا تار تار بود
گرمای هر دو دست تو را جاودانه ساخت
آرامشی که تا به ابد ماندگار بود…
حسین جنت مکان
دیدگاهی دارید؟