به تاب موی مجعد گره گشایی کرد

خود‌گفته شعر عاشقانه

به تاب موی مجعد گره گشایی کرد

خیال خواب رخت

به تاب موی مجعد گره گشایی کرد

غزل سرود و دمی عاشقی هویدا شد

وزان پیاله مستی خمی هویدا شد

به تاب موی مجعد گره گشایی کرد

همین که در ره عشق، مشکلی هویدا شد

به چشمْ غمزه‌ی عاشق کشی فراهم کرد

ببُرد دیده یعقوب و یوسفی هویدا شد

دهان گشود و حکایت به قصه‌ها پیوست

به قتل‌گاه لبش قاتلی هویدا شد

شکست وزنه و معیار و پیمانه و مکیال

همین که قدر دهانش چانه ای هویدا شد

کساد شده بازار گل فروشی شهر

چو دست گشود و ز لطفش رازقی هویدا شد

به طعم خوب زبانش، ببرد طبع دلم

بچید واژه‌ی تقدیر  و حافظی  هویدا شد​

 

این ناپخته کلام حاصل بیان مکتوب احساسات این حقیر است. با نشر آن ترجیحا با نام بنده و نقد آن من را خوشحال کنید.