اگر میتوانید یک حسین دیگر بیاورید
26 تیر 1403 1403-06-14 20:16اگر میتوانید یک حسین دیگر بیاورید
نوجوان که بودم همیشه قبل از محرم ناراحت بودم و دوست نداشتم محرم شروع شود. چون برنامه ای نداشتیم. خانواده ما اهل هیات نبودند. یعنی نه اینکه علاقهای به امام حسین نباشد اما هیات نمیزدیم و پدرم که ادم درون گرایی بود در این فقره نیز مبلغ عزاداریهای انفرادی بود!! لباس مشکی هم بعد از دهم میپوشید و معتقد بود وقتی هنوز حسین (ع) را نکشتهاند دیگر لباس عزا به تن کردن ندارد!! خلاصه با چنین وضعیتی تکیه رفتن از نظر پدرم یک ولگردی محسوب میشد و بدیهی است که مادرم هم با استثنا کردن مسجد با خارج شدنم از خانه موافقت بکند.
مسجد ما سر کوچه بود! صبحها صدای اذانش تا خانه میآمد و غروبها بچهها بدو بدو کنان و پیرتر ها خشخش کنان خودشان را از داخل کوچه ما به مسجد میرساندند. یک جورهایی کوچه ما برای ساکنین غربی مسجد، کوچه مسجد محسوب میشد. این که دقیقا جلوی کوچهتان درب مسجد باشد، چیز جذابی است! از من داشته باشید.
مسجد را گفتم چون تنها هیات مجاز در خانه ما همان هیات مسجد بود. بدون علم و کتل و زلم و زیمبو. عزاداری فقط سینه زنی بود و من که عاشق زنجیر و کتل و پرچم بودم فقط باید از دور نظارهگر میبودم. و البته کار دیگرم هم این بود که چند دسته نشاندار و معتبر را از دور شناسایی کنم و خواهرم را که عاشق دیدن دستههای عزا بود بکشم از خانه بیرون.
به هر حال محرم چندان در خانه ما حال و هوای دیگری نداشت. نه غذای نظری پای ثابت سفره میشد و نه خانواده درگیر مراسمات بود. اما من عاشق محرم میشدم هر سال. کمی دیر اما به اندازهای بود که ذهنم درگیر قیام حسین(ع) بماند.
علاقه اصلی ام شستن ظرفها بود. بعد از هیات یکی دو ساعتی میماندم و ظرفها را میشستم. محیط مسجد به مراتب با محیط هیات ها متفاوت بود. شوخیها سالمتر بودند و فضا معرفتی تر بود. اما در عین حال آن حس هیاتی بودن و هویت مشترک جمعی را نداشت.
دایی ام اهل هیات بود و اگر میشد با او به هیات بروم حس و حال و تجربه خوبی داشت. تکیهاش داخل یک پارکینگ برقرار بود و زنجیر زنی میکردند. عمویم هم آخوند بود و پای منبر او نشستن فرصت دیگری بود که یکی دوبار برایم پیش آمد.
این خاطرات جدا جدا و تکه تکه از محرم برایم دلنشین است. اما واقعیت این است که من اهل هیات نبودم. حتی بعدها که بزرگ تر شدیم و مستقل شدیم باز محفل اصلی که در دانشگاه به آن حس های خوب داشتم هیات الزهرا بود. ولی چندان موثر و فعال نبودم. خلاصه به عنوان یک بچه غیر هیاتی اما دارم میبینم که چقدر هیات ها خوب شدهاند.
هیات کودکان و نوجوانان، با برنامههای متنوع. مثلا اینکه ساعت ۴ بعدظهر تا ۱۰:۳۰ شب برنامه داشته باشند. که شله زرد درست کنند و اماده کنند و پخش کنند. یا برنامه خودشان را داشته باشند با شعرهایی ساده و قابل فهم. یا آخوند مخصوص سن نوجوان بیاورند در هیات. اصلا این مفاهیم در زمان ما یک چیزی در حد جنگ ستارگان بود.
یا مهد کودکها که اوایل با گذاشتن انیمیشن و مشغول کردن بچهها شروع شده بود حالا تبدیل شده به برنامههای بسیار جذاب، اینکه شعر و سوره بخوانی جایزه بگیری حداقل اش است. نقاشی کشیدن و از آن مهمتر بازی کردن، خاله بازی کردن. بدون آنکه بخواهیم شعائر حسینی را داخل کله کودک بیچاره کنیم یا شیون و فریاد که بماند گاهی خون ریختن هایمان را جلویشان نشان دهیم.
سالهاست دیگر قربانی کردن گوسفند را جلوی کودکان نمیبینم. و علم و کتلهای سنگین و وحشتناک جای خودشان را به علمهای کوچک تر و برنامههای با شکوهتر داده اند. تو گویی هر چه جامعه شیعی توسعه یافته تر باشد برنامههایش برای محرم جالب تر و متنوع تر و مبتنی بر نوآوری بیشتری است.
در مقابل اما هزاران حرف ضد حسین جریان دارد. با دروغ گفتن و تلاش برای تحریف واقعیت تلاش میکنند این مرد بزرگ را در چشم ایرانیان خار کنند. غافل از اینکه این محرم و عاشورا بوده که باعث شده ما رشد کنیم و این عشق عمیق به محبت عظیم حسین باعث شده ما بهتر شویم. و سال به سال این تفاوت ملموس تر باشد. ما به حسین چیزی نداده ایم ما کاره ای نبوده ایم حسین ما را زنده کرده است.
یک تخم سالم را در زمین پاک بکاری و آب بدهی نتیجه آبادانی آن زمین است و حسین این هویت ناب و پاک است. من میگویم همه آن چیزهایی که شما در مورد حسین میگویید به فرض قبول کنیم. شما حسین دیگری بیاورید! حسین اخرین حماسه شور انگیز عالم سوز است که در دنیا میشناسیم و اگر باور داریم که حسین خون خداست و درون همه ما خدا جریان دارد حسین خون همه ماست و اینقدر برای همه ما نزدیک است.
این مفهوم حسین یک مفهوم نوستالژی نیست یک مفهوم حماسی است برای همین در طول زمان هر چقدر هم با آن مبارزه کرده اند به جای آنکه فراموش بشود زنده تر شده. انگار مبارزه با حسین هم قسمتی از همین جریان زنده کردن و به روز کردن حماسه عاشور است.
کسی برای حسین عزاداری نمیکند ما هر سال برای بی رحمی های خودمان عزاداری میکنیم. عناصر داستان کربلا همه معادل هایی در زندگی ما دارند و ما از آن ها بیزاریم و این طور میتوانیم خودمان را نقد کنیم. ما همه هر سال حسین را میکشیم و این ویژگی جامعه ماست. این همه عظمت و حرف در یک حماسه قدیمی غیر قابل تکرار است اگر نه مثل آن را بیاورید.