جهاد محمد جواد
29 دی 1393 1393-10-29 12:55جهاد محمد جواد
پدرش که عالمی معتبر در نجف بود به دعوت مردم آمد جبل آمل. برای تعمیرات از طلافروشی پول قرض گرفته بود.اجل مهلتش نداد و مرد. زرگر بدون اقماض خانه را گرفت. بچهها مجبور شدند بیایند پیش برادرشان در شهر کوچک دیگری . اما در آن زمان اوضاع خراب بود و خبری از پول نبود. هر چه بود فقر بود. نخود شده بود غذای اصلی محمد جواد و کفایتش نمیکرد.راهی بیروت شد تا کارگری کند. هیکل نحیفش مورد پسند هیچکس نبود. در نتیجه راهی نداشت جز دست فروشی. دل در درس داشت و راهی نجف شد. همانجا که فارسی را در کودکی از پدرش آموخته بود. دولت اما اجازه خروج نداد. دلیلش مالیات نداده او بر زمین های بی ارزش شده پدر بود. راننده ای ارمنی او را به نجف رساند. محمد جواد که بعدها یکی از اسطوره های وحدت در لبنان شد میگوید « آن لطف انسان دوستانه او را هیچگاه فراموش نمیکنم»
در نجف درس و تحصیل در کنار برادر اوقات گذرا اما خوبی را نصیبش کرد. اما فوت برادر اوضاع را مثل سابق خراب کرد. به دعوت لبنانی ها به امامت مسجد و تدریس قرآن پرداخت. اما مردم نه تنها شهریه ای به او ندادند بلکه اجاره اتاق او را نیز پرداخت نکردند. یک نفر دست بلند کرد و برایش از میان مردم آذوقه جمع کرد. محمد جواد آن را رد کرد و خود سراغ زمین های پدری رفت. کشاورزی کرد وکمی پول جمع کرد. درست مثل محمد حسین طباطبایی در تبریز.
مطالعه و کتابهایش در این دوران سکوت چنان فراگیر شد. که درعرض چند سال رئیس دادگستری شیعیان لبنان شد. روزی وزیر کشاورزی از او خواسته ای داشت. او رد کرد. گفت ریاستت را از تو میگیرم و او گفت دینم مهمتر از این سایه رفتنی است. عزل شد ودینش ماند.
این پاک بودن رزق آن روزهای دست فروشی اش پسرش عماد را وارد تشکیلات سید موسوی کرد. و بعد شد عماد مغنیه که کل عالم را گرفت.آن دست فروشی که در محل هم نمیشناختندش حالا نقل محافل مومنان شد …
پسرش که به دنیا آمد. به عشق پدر نامش را جواد گذاشت. جهاد جواد مغنیه عزیز … و حالا بغض آن سختیهای دستفروشی ها، گرماهای نجف، دشواری ها، گلوی آدم را می سوزاند.
شهادتش تسلیت باد.
چون در اینترنت برخی منابع محمد جواد مغنیه را عموی عماد دانسته اند. این توضیح لازم است که من به منبع قطعی جز صفحه ویکی عماد مغنیه دست پیدا نکردم.