شعر وقت طرفت قهره و باهات صحبت نمیکنه
27 شهریور 1399 1399-06-27 13:55شعر وقت طرفت قهره و باهات صحبت نمیکنه
پُر کرده سکوتی بیرحم هر گوشۀ این دنیا را
در چشم همه میبینم آدمکشیِ سرما را
این زندگیِ مصنوعی بیحوصله در جریان است
اما کلماتی وحشی در سینۀ من پنهان است
در حافظۀ متروکم کاغذ به سخن میپیچد
صدها غزلِ بیجان را آهسته کفن میپیچد
حرفی بزن آرامم کن، یک پنجره در رویا باش
یک نقطۀ نورانی در شبهای منِ تنها باش
در خالیِ گوشم آرام یک قطره عسل نجوا کن
کندوی الفبایت را در شهر سَرم بر پا کن
برچسبِ نگفتنها را از روی لبِ من بردار
چشمانِ مرا روشن کن با رقصِ لبانت این بار