روزی به دیار یار راهی بودی
20 خرداد 1401 1402-01-11 23:53روزی به دیار یار راهی بودی
روزی به دیار یار راهی بودی
وندر کمرش دست، حصاری بودی
ابری به گرفتاری زلفش پیچید
بغضی تر و باران بهاری بودی
دریا به دهانش لب ساحل بودم
مد نفس و جزر سلامی بودی
مجلس همه جا بحث دو چشمانش بود
لکنت غرض و غمزه زبانی بودی
آخر شبی آن ماهِ تکامل برداشت
روی از سر و موهاش سوادی بودی
از مُهر لبانش غزلی حاصل شد
آنگه که مَهی شاد تمامی بودی
این ناپخته کلام حاصل بیان مکتوب احساسات این حقیر است. با نشر آن ترجیحا با نام بنده و نقد آن من را خوشحال کنید.