سایت شخصی حسین احتسابی

وبلاگ شخصی من، حسین احتسابی

جایی برای ننوشتن !

من سالخورده پیر خرابات پرورم
مستی به آب یک دو عنب کار بنده نیست

دوست دارم مفید باشم

این جا بیشتر جایی است برای ننوشتن هایم ..

نوشته‌های پراکنده من

ek362.png
تجربک

پرواز به چین بی منت و ارزان قیمت

بسمه تعالی در مورد سفر به چین، باید گفت که هزینه ماهان حداقل ۱۰۸ میلیون تومان است که البته با تخفیف دانشجویی میتوان قیمت های پایین تری هم گرفت اما …

IMG-20200128-WA0041
خود‌گفته

شب خوش ای ستاره‌ی  آبی

شب خوش ای ستاره‌ی  آبی در هوای ابری پاییز من تنم بسیار سوزان است و از امید دیدنت لبریز روی تختی کنار یک دیوار چشم بیمار من به رویت تیز …

یا مهدی ادرکنی
حسین احتسابی

لبش چو مسیحا دمی از بهار میگوید

لبش چو مسیحا دمی از بهار میگوید دوای درد دل داغدار می‌گوید نشسته ای ز فراغ و منتظر به وصال!؟ حدیث جنگ و جهاد و جدال میگوید​ این ناپخته کلام …

Enneagram_Symbol_-_Simple.svg
حسین احتسابی

داده نمایی نه گانگی خلاصه همه شخصیت ها

انیاگرام دانشی است که به شما کمک میکند شخصیت خودتان و بقیه رو بشناسید. و حساسیت های آن ها را درک کنید.   …

download
خود‌گفته

درگیر مه چهارده چشم تو بودم

درگیر مه چهارده چشم تو بودم از  یاد دلم رفت شعری که سرودم در حال تماشای رخت ثانیه لغزید زان لحظه که روی قمرت را نستودم​ این ناپخته کلام حاصل …

599874_916
خود‌گفته

تنت دریای پر عمق نهنگ آلود مرد افکن

تنت دریای پر عمق نهنگ آلود مرد افکن و من غواص نوپای هوس باز صدف گردم نه با اندیشه‌ی سوداگری در جان تو گردم به امید تو جسمم را در …

Jowhareh_galleries_poster_d323403a-1c2e-4201-bd2f-53dbaf157c04
خود‌گفته

من آن بت را چنین دیدم و این بت را چنان دیدم

خدایا می‌شود بت ها به اذن تو جان گیرند به نام تو نفس گیرند و با یادت جهان گیرند خدا یا می‌شود در لحظه ای ساقی شود راوی؟ و آغاز …

خیال خواب رخت
خود‌گفته

به تاب موی مجعد گره گشایی کرد

غزل سرود و دمی عاشقی هویدا شد وزان پیاله مستی خمی هویدا شد به تاب موی مجعد گره گشایی کرد همین که در ره عشق، مشکلی هویدا شد به چشمْ …

miniature-1
حسین احتسابی

روزی به دیار یار راهی بودی

روزی به دیار یار راهی بودی وندر کمرش دست، حصاری بودی ابری به گرفتاری زلفش پیچید بغضی تر و باران بهاری بودی دریا به دهانش لب ساحل بودم مد نفس …

متروپل+آبادان
خود‌گفته

مرثیه متروپول

آبادان واژگان عاشقانه ای دارد، هوای گرم و مردمانی خونگرم، امکان ندارد حلیم ایستگاه هشت را بخوری و غرق صدای شاد و صمیمی صحبت های صبحانه کارگران ابادانی نشوی، خوراکی …